کلمه جو
صفحه اصلی

شنقناق

لغت نامه دهخدا

شنقناق. [ ش ِ ن ِ ]( ع اِ ) سردار پریان. ( از منتهی الارب ). علم است برای سرداری از سرداران جِن. ( از اقرب الموارد ). || بلا. داهیة. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: