کلمه جو
صفحه اصلی

روانیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فرستادن ارسال . ۲ - جاری ساختن . ۳ - رایج کردن .
سبب روییدن شدن روییدن کنانیدن

لغت نامه دهخدا

روانیدن . [ رُ دَ ] (مص ) سبب روییدن شدن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). روییدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). رویانیدن . رویاندن . ظاهراًلهجه ای در رویانیدن است . و رجوع به رویانیدن شود.


روانیدن. [ رَ دَ ] ( مص ) جاری کردن. جریان دادن. ( از اشتینگاس ): اِمْعان ؛ رفتن آب و روانیدن آن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رواندن شود. || رایج کردن. سبب رایج شدن. || فرستادن. ارسال کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || مناسب و لایق شدن. سزاوار گشتن. || قابل خرید و فروخت شدن متاع. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).

روانیدن. [ رُ دَ ] ( مص ) سبب روییدن شدن. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). روییدن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ). رویانیدن. رویاندن. ظاهراًلهجه ای در رویانیدن است. و رجوع به رویانیدن شود.

روانیدن . [ رَ دَ ] (مص ) جاری کردن . جریان دادن . (از اشتینگاس ): اِمْعان ؛ رفتن آب و روانیدن آن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به رواندن شود. || رایج کردن . سبب رایج شدن . || فرستادن . ارسال کردن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || مناسب و لایق شدن . سزاوار گشتن . || قابل خرید و فروخت شدن متاع . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).



کلمات دیگر: