کلمه جو
صفحه اصلی

علی عبسی

لغت نامه دهخدا

علی عبسی. [ع َ ی ِ ع َ ب َ ] ( اِخ ) ابن افلح بن محمد عبسی. مکنی به ابوالقاسم. شاعر بود و خلفا را مدح کرد. او را نوادر بسیاری است. وی از بغداد به شام فرار کرد و سپس به بغداد بازگشت و در 2 شعبان سال 553 هَ. ق. درگذشت. تولد او در سال 443 بوده است. او را دیوان شعر و دیوان رسائل است. ( از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 764 وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 455 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 188 والوافی صفدی ج 12 ص 9 ).

علی عبسی. [ ع َ ی ِ ع َ ب َ] ( اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی. مشهور به ابن کوچک وراق. ادیب بود و در مصر تحصیل کرد و ساکن شام و ساحل شد. وی در سال 394 هَ. ق. درگذشت. او راست : 1- اعزالمطالب الی اعلی المراتب فی الزهد. 2- کتاب الطنبوریین. ( از معجم المؤلفین از معجم الادباء ج 13 ص 157 و ایضاح المکنون ج 1 ص 100 و هدیة العارفین ج 1 ص 686 ).

علی عبسی. [ ع َ ی ِ ع َ ب َ ] ( اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی فراء. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فراء شود.

علی عبسی. [ ع َ ی ِ ع َ ب َ ] ( اِخ ) ابن عبیداﷲ عبسی. مکنی به ابوعاصم. از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس ازوی روایت کردند. و نیز رجوع به ابوعاصم عبسی شود.

علی عبسی . [ ع َ ی ِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی فراء. مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی فراء شود.


علی عبسی . [ ع َ ی ِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ عبسی . مکنی به ابوعاصم . از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس ازوی روایت کردند. و نیز رجوع به ابوعاصم عبسی شود.


علی عبسی . [ ع َ ی ِ ع َ ب َ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی . مشهور به ابن کوچک وراق . ادیب بود و در مصر تحصیل کرد و ساکن شام و ساحل شد. وی در سال 394 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- اعزالمطالب الی اعلی المراتب فی الزهد. 2- کتاب الطنبوریین . (از معجم المؤلفین از معجم الادباء ج 13 ص 157 و ایضاح المکنون ج 1 ص 100 و هدیة العارفین ج 1 ص 686).


علی عبسی . [ع َ ی ِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن افلح بن محمد عبسی . مکنی به ابوالقاسم . شاعر بود و خلفا را مدح کرد. او را نوادر بسیاری است . وی از بغداد به شام فرار کرد و سپس به بغداد بازگشت و در 2 شعبان سال 553 هَ . ق . درگذشت . تولد او در سال 443 بوده است . او را دیوان شعر و دیوان رسائل است . (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 764 وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 455 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 188 والوافی صفدی ج 12 ص 9).



کلمات دیگر: