کلمه جو
صفحه اصلی

سفار

فرهنگ فارسی

سفرکردن
مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را اسفره و سفر و سفائر جمع .

لغت نامه دهخدا

سفار. [ س ُ ] ( اِ ) مخفف سوفار است. ( آنندراج ). رجوع به سوفار شود.

سفار. [ س ِ ] ( ع اِ ) مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را. اسفرة و سفر و سفائر، جمع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آهن که بر بینی اشتر نهند چنانکه حکمة بر دهن اسب. ج ، سُفُر. ( مهذب الاسماء ).

سفار. [ س ِ ] (ع اِ) مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را. اسفرة و سفر و سفائر، جمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آهن که بر بینی اشتر نهند چنانکه حکمة بر دهن اسب . ج ، سُفُر. (مهذب الاسماء).


سفار. [ س ُ ] (اِ) مخفف سوفار است . (آنندراج ). رجوع به سوفار شود.



کلمات دیگر: