کلمه جو
صفحه اصلی

فیریابی

لغت نامه دهخدا

فیریابی. [ فیرْ ] ( ص نسبی ) فاریابی. ( سمعانی ). رجوع به فاریابی شود.

فیریابی. [ فیرْ ] ( اِخ ) ( فیریابی صغیر ) جعفربن محمد، مکنی به ابوبکر. از شیوخ عالم اسلام. فقه و احادیث بیاموخت و به سیاحت پرداخت و به سال 300 هَ. ق. درگذشت. او راست : کتاب السنن ، که شامل پنجاه فصل است. ( یادداشت مؤلف از ابن الندیم ).

فیریابی. [ فیرْ ] ( اِخ ) ( فیریابی کبیر ) ابوعبداﷲ محمدبن یوسف بن واقد. از مردم قیساریه و از علمای فقه و حدیث بوده. او راست : کتاب التفسیر، کتاب الطهارة، کتاب الصلوة، کتاب الصیام ، کتاب الزکوة، کتاب المناسک. ( یادداشت مؤلف از ابن الندیم ).

فیریابی . [ فیرْ ] (اِخ ) (فیریابی صغیر) جعفربن محمد، مکنی به ابوبکر. از شیوخ عالم اسلام . فقه و احادیث بیاموخت و به سیاحت پرداخت و به سال 300 هَ . ق . درگذشت . او راست : کتاب السنن ، که شامل پنجاه فصل است . (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ).


فیریابی . [ فیرْ ] (اِخ ) (فیریابی کبیر) ابوعبداﷲ محمدبن یوسف بن واقد. از مردم قیساریه و از علمای فقه و حدیث بوده . او راست : کتاب التفسیر، کتاب الطهارة، کتاب الصلوة، کتاب الصیام ، کتاب الزکوة، کتاب المناسک . (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ).


فیریابی . [ فیرْ ] (ص نسبی ) فاریابی . (سمعانی ). رجوع به فاریابی شود.



کلمات دیگر: