تکیه داده به پشتی
محسب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
محسب . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (ع ص ) عطادهنده بدانچه خشنود کند. (از منتهی الارب ). کسی که عطا میکند بقدر کفایت یعنی چندان میدهد که گیرنده میگوید «حسبی » یعنی بس است مرا. (ناظم الاطباء).
محسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) کفایت کننده . کافی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسند آینده . (آنندراج ). || دهنده ٔ آنچه خشنود کند. (از منتهی الارب ). خشنود کننده و بسیار عطاکننده . (ناظم الاطباء). دهنده . (آنندراج ).
محسب. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) کفایت کننده. کافی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بسند آینده. ( آنندراج ). || دهنده آنچه خشنود کند. ( از منتهی الارب ). خشنود کننده و بسیار عطاکننده. ( ناظم الاطباء ). دهنده. ( آنندراج ).
محسب. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( ع ص ) عطادهنده بدانچه خشنود کند. ( از منتهی الارب ). کسی که عطا میکند بقدر کفایت یعنی چندان میدهد که گیرنده میگوید «حسبی » یعنی بس است مرا. ( ناظم الاطباء ).
محسب. [ م ُ ح َس ْ س َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تحسیب ، تکیه داده به وساده و پشتی. ( ناظم الاطباء ). بر بالش نشسته. || سیر خورانیده و نوشانیده شده. || عطاشده که خوشنود شود. عطا کرده شده ٔبقدر کفایت. ( از منتهی الارب ). || کافی شده. || تعظیم و تکریم شده. ( ناظم الاطباء ).
محسب. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] ( ع ص ) عطادهنده بدانچه خشنود کند. ( از منتهی الارب ). کسی که عطا میکند بقدر کفایت یعنی چندان میدهد که گیرنده میگوید «حسبی » یعنی بس است مرا. ( ناظم الاطباء ).
محسب. [ م ُ ح َس ْ س َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تحسیب ، تکیه داده به وساده و پشتی. ( ناظم الاطباء ). بر بالش نشسته. || سیر خورانیده و نوشانیده شده. || عطاشده که خوشنود شود. عطا کرده شده ٔبقدر کفایت. ( از منتهی الارب ). || کافی شده. || تعظیم و تکریم شده. ( ناظم الاطباء ).
محسب . [ م ُ ح َس ْ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تحسیب ، تکیه داده به وساده و پشتی . (ناظم الاطباء). بر بالش نشسته . || سیر خورانیده و نوشانیده شده . || عطاشده که خوشنود شود. عطا کرده شده ٔبقدر کفایت . (از منتهی الارب ). || کافی شده . || تعظیم و تکریم شده . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: