کلمه جو
صفحه اصلی

محروقه

لغت نامه دهخدا

( محروقة ) محروقة. [ م َ ق َ ]( ع ص ) مؤنث محروق. رجوع به محروق شود. || شمشیر بسیار بران. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) گیرایی آتش. فروزینه آتش. وقود. ( ناظم الاطباء ).

محروقة. [ م َ ق َ ](ع ص ) مؤنث محروق . رجوع به محروق شود. || شمشیر بسیار بران . (منتهی الارب ). || (اِ) گیرایی آتش . فروزینه ٔ آتش . وقود. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: