کلمه جو
صفحه اصلی

محدق

لغت نامه دهخدا

محدق. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) گرد چیزی درآینده و احاطه کننده. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).

محدق. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) تیزنگرنده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

محدق . [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ) تیزنگرنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).


محدق . [ م ُ دِ ] (ع ص ) گرد چیزی درآینده و احاطه کننده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).



کلمات دیگر: