کلمه جو
صفحه اصلی

نفاش

فرهنگ فارسی

نداف . حلاج . پنبه زن . واخنده . یا متکبر . نفاخ . یا نوعی لیمو است درشت تر از لیمو های معمولی و آنرا در سواحل شام ابوصفیر گویند و آن قسمی از لیموی هندی است .

لغت نامه دهخدا

نفاش. [ ن ُف ْ فا ] ( ع ص ، اِ ) شتران شب چرنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ). نافشة. ( اقرب الموارد ). شتران چرنده در شب بدون شبان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

نفاش. [ ن َف ْ فا ] ( ع ص ) نداف. حلاّج. پنبه زن. واخنده. ( یادداشت مؤلف ). || متکبر. نفاخ. ( المنجد ). || ( اِ ) نوعی لیمو است درشت تر از لیموهای معمولی. ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). و آن رادر سواحل شام ابوصفیر گویند و آن قسمی از لیموی هندی است . ( از متن اللغة ).

نفاش . [ ن َف ْ فا ] (ع ص ) نداف . حلاّج . پنبه زن . واخنده . (یادداشت مؤلف ). || متکبر. نفاخ . (المنجد). || (اِ) نوعی لیمو است درشت تر از لیموهای معمولی . (از المنجد) (از متن اللغة). و آن رادر سواحل شام ابوصفیر گویند و آن قسمی از لیموی هندی است . (از متن اللغة).


نفاش . [ ن ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) شتران شب چرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). نافشة. (اقرب الموارد). شتران چرنده در شب بدون شبان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).



کلمات دیگر: