نفس بریدن ٠ نفس گسستن ٠ یا دم در کشیدن ٠ خاموش شدن ٠ خاموشی گزیدن ٠ یا نفس غرق شدن ٠
نفس فرورفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نفس فرورفتن. [ ن َ ف َ ف ُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) نفس بریدن. نفس گسستن. || دم درکشیدن. خاموش شدن. خاموشی گزیدن :
نه عجب گر فرورود نفسش
عندلیبی غراب هم قفسش.
نه عجب گر فرورود نفسش
عندلیبی غراب هم قفسش.
سعدی.
|| نفس غرق شدن. رجوع به نفس غرق شدن شود.کلمات دیگر: