( محذورة ) محذورة. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) ترس. ( منتهی الارب ). فزع. ( اقرب الموارد ). || داهیه که از آن بپرهیزند. ( اقرب الموارد ). بلا که از آن پرهیز کنند. ( منتهی الارب ). || جنگ. ( منتهی الارب ). و فی الاساس صحبتهم المحذورة، و هی الخیل المغیرة او الصیحة. ( از اقرب الموارد ).
محذوره
لغت نامه دهخدا
محذورة. [ م َ رَ ] (ع اِ) ترس . (منتهی الارب ). فزع . (اقرب الموارد). || داهیه که از آن بپرهیزند. (اقرب الموارد). بلا که از آن پرهیز کنند. (منتهی الارب ). || جنگ . (منتهی الارب ). و فی الاساس صحبتهم المحذورة، و هی الخیل المغیرة او الصیحة. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: