غير قابل بحث , بدون مناقشه , بي چون و چرا , بدون مباحثه , مسلم
محسوم
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
محسوم. [ م َ ] ( ع ص ) کودک بازداشته شده از شیر. || کودک بدغذا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بریده. رگ بریده. ( از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: