کلمه جو
صفحه اصلی

محزم

لغت نامه دهخدا

محزم. [ م َ زِ ] ( ع اِ ) جای تنگ بستن از ستور. ج ، محازم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای تنگ از ستور. ( مهذب الاسماء ).

محزم. [ م ِ زَ ] ( ع اِ ) محزمة. آنچه به وی بندند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آن رشته که بر خرقه بندند. ( مهذب الاسماء ). بند.

محزم. [ م ُ زِ ] ( ع ص ) تنگ سازنده برای اسب. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که تنگ اسب می بندد. ( ناظم الاطباء ).

محزم . [ م َ زِ ] (ع اِ) جای تنگ بستن از ستور. ج ، محازم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای تنگ از ستور. (مهذب الاسماء).


محزم . [ م ِ زَ ] (ع اِ) محزمة. آنچه به وی بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن رشته که بر خرقه بندند. (مهذب الاسماء). بند.


محزم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) تنگ سازنده برای اسب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که تنگ اسب می بندد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: