کنایه از صاحب دم و جاندار . که نفس می زند . که تنفس می کند . که حیات دارد . ذوحیات .
نفس زن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نفس زن. [ ن َ ف َ زَ ] ( نف مرکب ) کنایه از صاحب دم و جاندار. ( آنندراج از فرهنگ زلیخای جامی ). که نفس می زند. که تنفس می کند. که حیات دارد. ذوحیات.
کلمات دیگر: