محزز. [ م ُ ح َزْ زِ ] ( ع ص )تیزکننده سر دندان. || برهم ساینده دندان و اندازه کننده آن. ( از منتهی الارب ). || دندانه ساز. || حکاک و کنده گر. || آنکه نقب میکند و سوراخ میکند. ( ناظم الاطباء ).
محزز. [ م ُ ح َزْ زَ ] ( ع ص ) دندان سر تیز کرده چنانکه دندان جوانان باشد. ( از منتهی الارب ). دندان تیزکرده. || دندانه دار. ( ناظم الاطباء ). درشت. خشن. ناهموار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محزز. [ م ُ ح َزْ زَ ] ( ع ص ) دندان سر تیز کرده چنانکه دندان جوانان باشد. ( از منتهی الارب ). دندان تیزکرده. || دندانه دار. ( ناظم الاطباء ). درشت. خشن. ناهموار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).