kettledrum
گورگه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان گورک بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در ۵٠ هزار گزی جنوب خاوری مهاباد ۱۴۵٠٠ گزی خاور شوسه مهاباد سردشت .
لغت نامه دهخدا
- گورگه گرفتن ؛ رجوع به گورگه شود.
گورگه. [ گ َ وُ گ َ / گ ِ ] ( مغولی ، اِ ) به مغولی کوس و طبل باشد. و آن را گورگا نیز گویند. ( از آنندراج ) :
سپه کار پیکار برساختند
گورگه زده سورن انداختند.
گورگه.[ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) محل گورخر. گورگاه :
کفل گرد کردند گوران دشت
مگر شیر از این گورگه درگذشت.
زآن گورگه آشیانه کردند.
گورگه. [ گُرْ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گورک بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و14500 گزی خاور شوسه مهاباد به سردشت. کوهستانی و معتدل سالم و دارای 920 تن سکنه است. آب آن از رودخانه شیتو است. محصول آن غلات و توتون و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
سپه کار پیکار برساختند
گورگه زده سورن انداختند.
شرف الدین علی یزدی (از آنندراج ).
رجوع به گورگا شود.
گورگه . [ گ َ وُ گ َ / گ ِ ] (مغولی ، اِ) گبرگه . این کلمه بر وزن فسرده تلفظ می شود. در سنوات اخیر خاصه در تهران به جای میل زورخانه مصطلح شده ، درصورتی که گورگه گرفتن نوعی از میل گرفتن است و آن موقعی است که ورزشکار حرکات خود را به نهایت سرعت می رساند و میلها را به اصطلاح سرمچ می گیرد و مرشد هم آهنگ مخصوص برای این حرکت می نوازد و آن آهنگ را از قدیم گورگه گفته اند، و کلمه ٔ گورگه از لغات مغولی است که در فارسی باقی مانده و نام نوعی از طبل یا نقاره است که در جنگهای قدیم با آهنگ معینی می نواخته اند. (از تاریخ ورزش باستانی ایران تألیف پرتو بیضائی صص 53 - 54). رجوع به گبرگه شود.
- گورگه گرفتن ؛ رجوع به گورگه شود.
گورگه . [ گُرْ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و14500 گزی خاور شوسه ٔ مهاباد به سردشت . کوهستانی و معتدل سالم و دارای 920 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ شیتو است . محصول آن غلات و توتون و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کفل گرد کردند گوران دشت
مگر شیر از این گورگه درگذشت .
نظامی .
بر گرد حظیره خانه کردند
زآن گورگه آشیانه کردند.
نظامی .
دانشنامه عمومی
گورگه (گ و ر گِ) گویش بروجردی = گریه گورگیدن = گریه کردن
مشاجره
دانشنامه آزاد فارسی
این واژه در چند دهۀ اخیر و بیشتر نزد تهرانی ها به جای میل زورخانه مصطلح شده است، در صورتی که گورگه گرفتن نوعی از میل گرفتن به هنگامی است که حرکات ورزشکار به نهایت سرعت می رسد و میل ها را به اصطلاح سرمچ می گیرد و هماهنگ با زنگ مخصوص مرشد برای این عمل، دست های خود را حرکت می دهد که بدین آهنگ از قدیم گورگه می گفته اند.