۱ - استواری . ۲ - پایداری . ۳ - خیره سری .
سخت سری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سخت سری. [ س َ س َ ] ( حامص مرکب ) لجاجت مقاومت. ایستادگی. پایداری : ابوالقاسم کثیررا بباید گفت تا خویشتن را بدو دهد و لجوجی و سخت سری نکند که حیفی بر او گذاشته نیاید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371 ). دیرتر از اسب جدا شدم بسبب پیری ، پنداشتند که سخت سری میکنم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641 ).
دانشنامه آزاد فارسی
سَخْت سری
از گویش های گلیلکی که مردم سخت سر (رامسر) به آن تکلم می کنند. سخت سری به گویش های مازندرانی هم نزدیک است. صامت های آن همانند صامت های فارسی است. نشانة معرفه پس از اسم می آید. نشانة نکره ye «یک» است که قبل از اسم می آید. مضاف الیه بر مضاف تقدم دارد. صفت هم قبل از موصوف می آید. شماری از واژگان سخت سری: osboj «شپش»، kovu «آبی/رنگ آبی»، vak «قلوه»، seridi «نردبان» و esal «استخر».
50010800
از گویش های گلیلکی که مردم سخت سر (رامسر) به آن تکلم می کنند. سخت سری به گویش های مازندرانی هم نزدیک است. صامت های آن همانند صامت های فارسی است. نشانة معرفه پس از اسم می آید. نشانة نکره ye «یک» است که قبل از اسم می آید. مضاف الیه بر مضاف تقدم دارد. صفت هم قبل از موصوف می آید. شماری از واژگان سخت سری: osboj «شپش»، kovu «آبی/رنگ آبی»، vak «قلوه»، seridi «نردبان» و esal «استخر».
50010800
wikijoo: سخت_سری
کلمات دیگر: