کلمه جو
صفحه اصلی

ششده

لغت نامه دهخدا

شش ده. [ ش ِ دِ ] ( اِخ ) ده مرکز دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا. آب آن از قنات است. محصول آنجا غلات و پنبه و میوه و صنایع دستی زنان : قالیبافی و راه آن اتومبیل رو است. ( فرعی ). ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه عمومی

شِشده شهری است در بخش ششده و قره بلاغ ششده شهرستان فسا استان فارس در جنوب ایران. این شهر مرکز بخش ششده و قره بلاغ است که در ۴۰ کیلومتری شهرستان فسا در جنوب غربی استان فارس واقع شده است.منطقه ششده و قره بلاغ با شهرستان های فسا، داراب و استهبان همجوار می باشد. ششده و قره بلاغ قطب کشاورزی شهرستان فسا می باشد.
ششده دارای یک پارک جنگلی با استخر است.

دانشنامه آزاد فارسی

شهری در استان فارس، شهرستان فسا، و مرکز اداری بخش شِشدِه، با ارتفاع ۱,۴۲۰متر. در دشتی در ۱۴۷کیلومتری شرق جنوبی شیراز و ۳۳کیلومتری شرق فسا، سر راه فسا به داراب، قرار دارد. اقلیم آن معتدل و خشک و جمعیت آن۵,۵۷۲ نفر است (۱۳۸۵).

پیشنهاد کاربران

شش تا ده یا روستا

درزمان ساسانیان ار عبارت یکان دهگان و صد گان استفاده می شده است مثلا روستای شستکان که به معنی 600 دسته سرباز درآن منطقه بوده است ششده هم دراصل شش دَه یا شش دسته ده تایی سرباز بوده است


کلمات دیگر: