کلمه جو
صفحه اصلی

حجین

لغت نامه دهخدا

حجین. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ. شاعری از عرب. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 305 چ محمد سعیدالعریان شود.

حجین. [ ح ُ ج َ ] ( اِخ ) ابن المثنی. محدث است. ( منتهی الارب ).

حجین. [ ح ُ ج َ ] ( اِخ ) ابن المثنی. ابوعمر.تابعی است.

حجین . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. شاعری از عرب . رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 305 چ محمد سعیدالعریان شود.


حجین . [ ح ُ ج َ ] (اِخ ) ابن المثنی . ابوعمر.تابعی است .


حجین . [ ح ُ ج َ ] (اِخ ) ابن المثنی . محدث است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: