کلمه جو
صفحه اصلی

حداره

لغت نامه دهخدا

( حدارة ) حدارة. [ ح َ رَ ] ( ع مص ) بزرگ و گشاده گردیدن چشم. ( ناظم الاطباء ).فربه و درشت و گرداندام گردیدن. ( از منتهی الارب ). حدر. پرگوشت شدن چشم خانه. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) فربهی با درشتی و گردی اندام. ( منتهی الارب ).
حداره. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) نام نهری است در اندلس که از شهر غرناطه میگذرد و اندلسیان آنرا هَدَرَّه خوانند. ( معجم البلدان ) ( قاموس الاعلام ترکی ).

حداره . [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام نهری است در اندلس که از شهر غرناطه میگذرد و اندلسیان آنرا هَدَرَّه خوانند. (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ).


حدارة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) بزرگ و گشاده گردیدن چشم . (ناظم الاطباء).فربه و درشت و گرداندام گردیدن . (از منتهی الارب ). حدر. پرگوشت شدن چشم خانه . (منتهی الارب ). || (اِ) فربهی با درشتی و گردی اندام . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: