لازم تب بردن است . دور شدن تب
تب برون رفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تب برون رفتن.[ ت َ ب ِ / ب ُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) لازم تب بردن است. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ). دور شدن تب :
عشقی که صادق است بود ایمن از زوال
این تب برون نمیرود از استخوان صبح.
عشقی که صادق است بود ایمن از زوال
این تب برون نمیرود از استخوان صبح.
صائب ( از بهار عجم ).
رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: