کلمه جو
صفحه اصلی

حجزه

لغت نامه دهخدا

( حجزة ) حجزة. [ ح ُ زَ ] ( ع اِ ) جای بستن ازار. جای شلواربند. معقدالازار. ازار بستنگاه از میان. و در اسب ، آنجا از شکم وی را گویند که مقابل بستنگاه باشد. مؤخر الصفاق بالحقو: النبی آخذ بحجزة اﷲ؛ ای بسبب منه ( حدیث ). ج ، حُجَز. ( منتهی الارب ). || نیفه شلوار. ( منتهی الارب ). نورد شلوار. جای بند زیر جامه میانه نیفه. آنچه باز گردد از کنار ازار و شلوار. آنجا که واز گردانند از کنار ازار. || کنایت از فرج باشد. ( ناظم الاطباء ).

حجزة. [ ح ُ ج َ زَ ] ( ع اِ ) ناتی الحجزة؛ تهی گاه برآمده از بسیاری گوشت. و آن عیب باشد. ( منتهی الارب ). || مردی شدید الحجزة؛ مرد بسیار شکیبا بر سختی و محنت و منه حدیث علی ( ع ): هم اشدنا حجزاً؛ ای بنوامیة، و روی حجزة. ( منتهی الارب ).

حجزة. [ ح َ ج َ زَ ]( ع ص ) ج ِ حاجز. ( منتهی الارب ). ظَلَمة. بیدادگران.

حجزة. [ ح َ ج َ زَ ](ع ص ) ج ِ حاجز. (منتهی الارب ). ظَلَمة. بیدادگران .


حجزة. [ ح ُ ج َ زَ ] (ع اِ) ناتی الحجزة؛ تهی گاه برآمده از بسیاری گوشت . و آن عیب باشد. (منتهی الارب ). || مردی شدید الحجزة؛ مرد بسیار شکیبا بر سختی و محنت و منه حدیث علی (ع ): هم اشدنا حجزاً؛ ای بنوامیة، و روی حجزة. (منتهی الارب ).


حجزة. [ ح ُ زَ ] (ع اِ) جای بستن ازار. جای شلواربند. معقدالازار. ازار بستنگاه از میان . و در اسب ، آنجا از شکم وی را گویند که مقابل بستنگاه باشد. مؤخر الصفاق بالحقو: النبی آخذ بحجزة اﷲ؛ ای بسبب منه (حدیث ). ج ، حُجَز. (منتهی الارب ). || نیفه ٔ شلوار. (منتهی الارب ). نورد شلوار. جای بند زیر جامه میانه ٔ نیفه . آنچه باز گردد از کنار ازار و شلوار. آنجا که واز گردانند از کنار ازار. || کنایت از فرج باشد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: