کلمه جو
صفحه اصلی

حدانی

لغت نامه دهخدا

حدانی. [ح ُدْ دا ] ( ص نسبی ) منسوب به حدان ، بطنی از تمیم. || منسوب به حدان بطنی از ازد. ( سمعانی ).

حدانی. [ ح ُدْ دا ] ( اِخ ) ابومغیرة قاسم بن فضل. مسلم بن ابراهیم از وی روایت کند. یاقوت گوید: منسوب به حدان بصره است که در آن سکونت داشت. و در 167 یا 166هَ. ق. درگذشت. ( معجم البلدان ).

حدانی . [ ح ُدْ دا ] (اِخ ) ابومغیرة قاسم بن فضل . مسلم بن ابراهیم از وی روایت کند. یاقوت گوید: منسوب به حدان بصره است که در آن سکونت داشت . و در 167 یا 166هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ).


حدانی . [ح ُدْ دا ] (ص نسبی ) منسوب به حدان ، بطنی از تمیم . || منسوب به حدان بطنی از ازد. (سمعانی ).



کلمات دیگر: