کلمه جو
صفحه اصلی

تبالغ

فرهنگ فارسی

تبالغ مرض و غم به نهایت رسیدن آن . یا تبالغ در کلام اظهار بلاغت کردن در حالیکه بلیغ نباشد.

لغت نامه دهخدا

تبالغ. [ ت َل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ تَبلِغَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رسنی که بدان رسن کلان را با رسن خرد دلو بندند. ( آنندراج ).

تبالغ. [ ت َ ل ُ ] ( ع مص ) تبالغ مرض و غم ؛ به نهایت رسیدن آن. ( از اقرب الموارد ). || تبالغ در کلام ؛ اظهار بلاغت کردن در حالی که بلیغ نباشد. ( از اقرب الموارد ).

تبالغ. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) تبالغ مرض و غم ؛ به نهایت رسیدن آن . (از اقرب الموارد). || تبالغ در کلام ؛ اظهار بلاغت کردن در حالی که بلیغ نباشد. (از اقرب الموارد).


تبالغ. [ ت َل ِ ] (ع اِ) ج ِ تَبلِغَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رسنی که بدان رسن کلان را با رسن خرد دلو بندند. (آنندراج ).



کلمات دیگر: