کلمه جو
صفحه اصلی

حدالی

لغت نامه دهخدا

حدالی. [ ح َ لا ] ( ع اِ ) ج ِ حَدِل.

حدالی. [ ح َ لا ] ( اِخ ) نام درختی است در بادیه. ( معجم البلدان ). || موضعی میان شام و بادیه کلب معروف به سماوة که از آن ِ بنی کلب است و در شعر متنبی یاد شده است. و برخی آنرا حدال بدون الف مقصوره یاد کرده اند. ( معجم البدان ).

حدالی . [ ح َ لا ] (اِخ ) نام درختی است در بادیه . (معجم البلدان ). || موضعی میان شام و بادیه ٔ کلب معروف به سماوة که از آن ِ بنی کلب است و در شعر متنبی یاد شده است . و برخی آنرا حدال بدون الف مقصوره یاد کرده اند. (معجم البدان ).


حدالی . [ ح َ لا ] (ع اِ) ج ِ حَدِل .



کلمات دیگر: