کنایه از ابر باشد
جبه ٔ درویش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جبه درویش. [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ دَرْ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ابر باشد که به عربی سحاب گویند. || کنایه از شب هم هست که عرب لیل خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) :
روزی که فلک جبه درویش گرفتی
از فضله زنبور بر او دوختمی جیب.
در زمستان جبه درویش باشد آفتاب
پوستین گرم گر مغرور دارد شاه را.
روزی که فلک جبه درویش گرفتی
از فضله زنبور بر او دوختمی جیب.
انوری ( از انجمن آرا ).
|| کنایه از آفتاب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آفتاب عالمتاب. ( مجموعه مترادفات ). || پوشش. ساتر : در زمستان جبه درویش باشد آفتاب
پوستین گرم گر مغرور دارد شاه را.
ناصرعلی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: