جزاز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جزاز. [ ج ُ ] ( ع اِ ) آنچه بیفتد از ریزه های ادیم و چرم و کاغذ و جز آن چون ببرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). آنچه از چرم و غیره بعد بریدن زیاده بماند. ( کنزاللغة ). || هر چیز بریده و فریزکرده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، جَزائز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پاره ای از شب. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بریده شده از پشم وبکار نرفته است. جُزازَة. جِزَّة. ( از متن اللغة ).
جزاز. [ ج َ ] ( ع اِ ) وقت درو و فریز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). وقت بریدن پشم گوسفند و درو و پاک کردن زرع و بریدن خرما. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). یا آنکه جزاز خاص بریدن خرما و حصاد مخصوص درو کردن زراعت است. ( از متن اللغة ). یقال : هذا زمن الجزاز؛ ای زمن حصادالزرع او صرام النخل و غیره. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بیفتد از ریزه های ادیم و چرم چون بریده شود. جُزازَة. ( از متن اللغة ). || ( مص ) درودن گندم و خرما و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ). جِزاز. جَزّ. ( متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به کلمه های مذکور شود.
جزاز. [ ج ِ / ج ُ ] ( اِخ ) موضعی است در نواحی قنسرین. و نصر گوید: کوهی است در شام که فاصله آن با فرات یک شب راه باشد، و جرار با دو راء مهمله نیز نقل شده است. ( از معجم البلدان ).، جز از. [ ج ُ اَ ] ( حرف اضافه مرکب ) به استثنای. غیر از. سوای :
اگر تخت یابی وگر تاج و گنج
وگر چند پوشیده باشی به رنج
سرانجام جای توخاکست و خشت
جز از تخم نیکی نبایدت کشت.
جزاز. [ ج َ ] (ع اِ) وقت درو و فریز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وقت بریدن پشم گوسفند و درو و پاک کردن زرع و بریدن خرما. (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). یا آنکه جزاز خاص بریدن خرما و حصاد مخصوص درو کردن زراعت است . (از متن اللغة). یقال : هذا زمن الجزاز؛ ای زمن حصادالزرع او صرام النخل و غیره . (از اقرب الموارد). || آنچه بیفتد از ریزه های ادیم و چرم چون بریده شود. جُزازَة. (از متن اللغة). || (مص ) درودن گندم و خرما و مانند آن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). جِزاز. جَزّ. (متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کلمه های مذکور شود.
جزاز. [ ج ِ ] (ع اِ) جَزاز در تمام معانی . رجوع به کلمه ٔ مزبور شود. || (مص ) بریدن بار درخت خرماو شاخ آن و بریدن پشم و درویدن کشت . (کنز اللغة).
جزاز. [ ج ِ / ج ُ ] (اِخ ) موضعی است در نواحی قنسرین . و نصر گوید: کوهی است در شام که فاصله ٔ آن با فرات یک شب راه باشد، و جرار با دو راء مهمله نیز نقل شده است . (از معجم البلدان ).
جزاز. [ ج ُ ] (ع اِ) آنچه بیفتد از ریزه های ادیم و چرم و کاغذ و جز آن چون ببرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). آنچه از چرم و غیره بعد بریدن زیاده بماند. (کنزاللغة). || هر چیز بریده و فریزکرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، جَزائز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پاره ای از شب . (از اقرب الموارد). || آنچه بریده شده از پشم وبکار نرفته است . جُزازَة. جِزَّة. (از متن اللغة).