قدم زني , گردش , پرسه زني , قدم زدن
تجوال
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
تجوال. [ ت َج ْ ] ( ع مص ) گشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرد چیزی گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). رجوع به تجویل شود.
کلمات دیگر: