کلمه جو
صفحه اصلی

جزوری

لغت نامه دهخدا

جزوری. [ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به جزور که بمعنای شتر کشتنی باشد. ( از لباب الانساب ).

جزوری. [ ج َ ] ( اِخ ) لقب قیلة دختر عامربن مالک بن مصطلق بن سعدبن خزاعه. وی از جهت بزرگ تنی ملقب به جزوری شد. او مادر اسدبن هاشم بن عبدمناف و جده مادری فرزندان ابوطالب بن عبدالمطلب بود، زیرا مادر آنها فاطمه بنت اسد بود و هر کس که به وی منتسب باشد او را جزوری گویند. ( از لباب الانساب ).

جزوری . [ ج َ ] (اِخ ) لقب قیلة دختر عامربن مالک بن مصطلق بن سعدبن خزاعه . وی از جهت بزرگ تنی ملقب به جزوری شد. او مادر اسدبن هاشم بن عبدمناف و جده ٔ مادری فرزندان ابوطالب بن عبدالمطلب بود، زیرا مادر آنها فاطمه ٔ بنت اسد بود و هر کس که به وی منتسب باشد او را جزوری گویند. (از لباب الانساب ).


جزوری . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب است به جزور که بمعنای شتر کشتنی باشد. (از لباب الانساب ).



کلمات دیگر: