محله ای از بابل
باغبان محله
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
باغبان محله. [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه هزارجریب. ( از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندرانی ص 165 ). دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان قائمشهر که در یک هزارگزی باختر جویبار در دشت واقع است. ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 1200 سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و پنبه و کنجد و صیفی و شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
باغبان محله. [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] ( اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است. رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 208 شود.
باغبان محله. [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] ( اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است. رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 208 شود.
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برکار از توابع چهاردانگه ٔ هزارجریب . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔوحید مازندرانی ص 165). دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان قائمشهر که در یک هزارگزی باختر جویبار در دشت واقع است . ناحیه ای است معتدل و مرطوب با 1200 سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و کنجد و صیفی و شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
باغبان محله . [ غ ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) محله ای از محلات بابل که ملگونف از آن نام برده است . رجوع بمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 208 شود.
کلمات دیگر: