چمشه. [ چ َ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) چشمه باشد و آن جایی است که آب از آنجا جوشد و روان شود. ( برهان ). چشمه بود. ( جهانگیری ). مقلوب چشمه میباشد که معروفست. ( از انجمن آرا ). مقلوب چشمه است و آن جایی است که آب از آنجا میجوشد و روان میشود. ( آنندراج ). چشمه. ( ناظم الاطباء ) :
عدو چون تیغ او بیند تنش را جان زیان دارد
اگرچه چمشه حیوان عدو را در دهان آید.
عدو چون تیغ او بیند تنش را جان زیان دارد
اگرچه چمشه حیوان عدو را در دهان آید.
فرخی ( از جهانگیری ).
و رجوع به چشمه شود.