راهرو، تفریح، خیابان، سیر، گردشگاه، پیاده رو، راهروی، گردش پیاده
راهروی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
۱ - عمل راه رفتن . ۲ - ( تصوف ) سلوک .
لغت نامه دهخدا
راهروی. [ رَ / رُ ] ( حامص مرکب ) مسافرت و سیاحت. ( ناظم الاطباء ). عمل راهرو. طی طریق. راه پیمایی. راه نوردی. || سلوک. ( یادداشت مؤلف ) :
جفا نه پیشه درویشی است و راهروی
بیار باده که این سالکان نه مرد رهند.
که چنان راست که گویی نشوی.
جفا نه پیشه درویشی است و راهروی
بیار باده که این سالکان نه مرد رهند.
حافظ.
نیست این راستی و راهروی که چنان راست که گویی نشوی.
جامی.
کلمات دیگر: