زبان زدن
فارسی به انگلیسی
to taste or lick
lick
فارسی به عربی
لعقة
مترادف و متضاد
مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن، لیسیدن، زبان زدن
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - با زبان چشیدن ( طعامی را ) ۲ - ( مصدر ) سخن گفتن حرف زدن .
کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد
کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد
لغت نامه دهخدا
زبان زدن. [ زَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از سخن گفتن باشد. ( آنندراج ) :
اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو
زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.
اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو
زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.
نخشبی ( از آنندراج ).
جدول کلمات
لیس
کلمات دیگر: