رداع
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رداع. [ رُ ] ( ع اِ ) اثری از بوی خوش که درمالیده باشند به جایی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). اثر بوی خوش در جسد. ( از اقرب الموارد ). || درد هفت اندام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درد اندامها. ( بحر الجواهر ). درد بدن. شاعر گوید: «ترک الحیاء بها رداع سقیم ». ( از اقرب الموارد ).
رداع. [ رُ ] ( ع مص ) بازگردان کردن بیماری. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بازگردان شدن بیماری. پس افتادن بیمار. ( یادداشت مؤلف ). برگردان شدن بیماری. ( از اقرب الموارد ).
رداع. [ رِ ] ( اِخ ) نام آبی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ).
رداع. [ رَ ] ( اِخ ) شهری است به یمن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام شهر فارسهاست در یمن. ( از معجم البلدان ). و رجوع به الجماهر ص 270 شود.
رداع . [ رِ ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
رداع . [ رِ ] (ع اِ) گِل تنک و آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گِل و آب . (از اقرب الموارد).
رداع . [ رُ ] (ع اِ) اثری از بوی خوش که درمالیده باشند به جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). اثر بوی خوش در جسد. (از اقرب الموارد). || درد هفت اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درد اندامها. (بحر الجواهر). درد بدن . شاعر گوید: «ترک الحیاء بها رداع سقیم ». (از اقرب الموارد).
رداع . [ رُ ] (ع مص ) بازگردان کردن بیماری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بازگردان شدن بیماری . پس افتادن بیمار. (یادداشت مؤلف ). برگردان شدن بیماری . (از اقرب الموارد).
رداع . [ رَ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام شهر فارسهاست در یمن . (از معجم البلدان ). و رجوع به الجماهر ص 270 شود.
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای یمن
از مشاهیر این شهر می توان از صاحب کتاب:(أرجوزة فی الحج «الرداعیة») احمد بن عیسی الخولانی الرادعی نام برد، وی یکی از مشهورترین أعلام رداع بوده است.