کلمه جو
صفحه اصلی

زبان دراز

فارسی به انگلیسی

abusive, insolent, abusive(ness), lippy

abusive


فارسی به عربی

سیء

مترادف و متضاد

abusive (صفت)
نامربوط، تهمت، دشنام، فحاش، بدزبان، زبان دراز، توهین آمیز، تجاوز به عصمت، تعدی، قابل استفاده، پر توپ و تشر

randy (صفت)
زبان دراز، سرکش، بی تربیت، خشن، شهوانی، افسار گیسخته، گدای سمج و بی ادب

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه در مکالمه با دیگران گستاخ باشد جسور گستاخ . ۲ - پر حرف .
سخن گستاخانه و بی محابا

فرهنگ معین

( ~. دِ ) (ص مر. ) گستاخ .

لغت نامه دهخدا

زبان دراز. [ زَ ن ِ دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن گستاخانه و بی محابا :
که عیب است در مجمع اهل راز
سخنهای کوته زبان دراز.
ظهوری ( از آنندراج ).
رجوع به زبان دراز و زبان درازی شود.

زبان دراز. [ زَ دِ ] ( ص مرکب )جسور و بی ادب در تکلم. ( فرهنگ نظام ). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. ( آنندراج ). بدزبان و کسی که به بدی حرف بسیار میزند و گستاخ. ( ناظم الاطباء ). ذِربَة. سلیط. عَذقانَة. مِطریر. مَشان. ( منتهی الارب ) : دریغ اگر این بنده با حسن شمایلی که دارد زبان دراز و بی ادب نبودی. ( گلستان ). رجوع به زبان درازی و زبان درازی کردن شود. || پرگو. پرحرف. طویل الکلام. || مجازاً، تیغ. ( آنندراج ).

زبان دراز. [ زَ ن ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن گستاخانه و بی محابا :
که عیب است در مجمع اهل راز
سخنهای کوته زبان دراز.

ظهوری (از آنندراج ).


رجوع به زبان دراز و زبان درازی شود.

زبان دراز. [ زَ دِ ] (ص مرکب )جسور و بی ادب در تکلم . (فرهنگ نظام ). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. (آنندراج ). بدزبان و کسی که به بدی حرف بسیار میزند و گستاخ . (ناظم الاطباء). ذِربَة. سلیط. عَذقانَة. مِطریر. مَشان . (منتهی الارب ) : دریغ اگر این بنده با حسن شمایلی که دارد زبان دراز و بی ادب نبودی . (گلستان ). رجوع به زبان درازی و زبان درازی کردن شود. || پرگو. پرحرف . طویل الکلام . || مجازاً، تیغ. (آنندراج ).


فرهنگ عمید

گستاخ و پرحرف، کسی که در حرف زدن و سخن گفتن با دیگری گستاخی و جسارت می کند.

دانشنامه عمومی

زبان دراز (سرده). زبان دراز (سرده) (نام علمی: Himantoglossum) نام یک سرده از تیره ثعلبیان است.

پیشنهاد کاربران

گستاخ

بی ترببت


کلمات دیگر: