( برآور ) برآور. [ ب َ وَ ] ( نف مرکب ) درخت میوه دار. درخت میوه آور. ( آنندراج ). || آورنده ٔمیوه. ( شرفنامه منیری ). آورنده بر. بارآور. بر آورنده. میوه دهنده. میوه دار. مثمر. باثمر :
سر تنگ تابوت کردندسخت
شد آن سایه گستر برآور درخت.
درخت برآور همه میوه دار.
بتندید شاخ برآور درخت.
مه چوبینه چوبین شد به خاور.
چون دهر کس فروبر و ناکس برآورند
زان در وفا چو دهر بود انقلابشان.
سر تنگ تابوت کردندسخت
شد آن سایه گستر برآور درخت.
فردوسی.
چه مایه بدو اندرون گشت زاردرخت برآور همه میوه دار.
فردوسی.
بصد جای تخم اندر افکند بخت بتندید شاخ برآور درخت.
عنصری.
چو چوب دولت ما شد برآورمه چوبینه چوبین شد به خاور.
نظامی.
|| بالاآورنده. ترقی دهنده. برکشنده : چون دهر کس فروبر و ناکس برآورند
زان در وفا چو دهر بود انقلابشان.
خاقانی.