به نوبت آمدن . به نوبت روی آوردن .
تناوب کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تناوب کردن. [ ت َ وُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بنوبت آمدن. بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.
کلمات دیگر: