کلمه جو
صفحه اصلی

تناؤش

فرهنگ فارسی

دست ناویدن یا فرا گرفتن چیزی را و باز گردیدن .

لغت نامه دهخدا

تناؤش. [ ت َ ءُ ] ( ع مص ) فراگرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تناول چیزی. ( از اقرب الموارد ). || سپس ماندن و دور شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). واپس ایستادن و دور شدن. ( آنندراج ). تأخر و تباعد. ( اقرب الموارد ).

تناوش. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) دست ناویدن. || فرا گرفتن چیزی را و باز گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گرفتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تناول چیزی. ( از اقرب الموارد ) : و قالوا امنا به و انی لهم التناوش من مکان بعید. ( قرآن کریم 34 / 52 ). ای انی لهم تناول الایمان فی الاخرة و قد کفروا به فی الدنیا و لک ان تهمزالوا و کما یقال اقّتت و وقتت و قری بهما جمیعا. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || درآمدن بعض قوم در بعض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نیزه بیکدیگرانداختن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به تناؤش شود.

تناؤش . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) فراگرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناول چیزی . (از اقرب الموارد). || سپس ماندن و دور شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واپس ایستادن و دور شدن . (آنندراج ). تأخر و تباعد. (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: