کلمه جو
صفحه اصلی

اشتی


مترادف اشتی : ( آشتی ) اصلاح، توافق، سازش، صلح، مسالمت جویی، مسالمت، مصالحه

متضاد اشتی : ( آشتی ) جدال، ستیز، قهر

فارسی به انگلیسی

rapprochement, reconciliation, truce, peace, peace-making, détente, dtente

فارسی به عربی

سلام , مصالحة

فرهنگ اسم ها

اسم: آشتی (دختر) (فارسی) (تلفظ: āšti) (فارسی: آشتي) (انگلیسی: ashti)
معنی: دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح، آرامش، رنجشی را فراموش کردن، پس از قهر از نو دوستی کردن، وفق، تلفیق

مترادف و متضاد

peace (اسم)
سازش، ارامش، اشتی، سلامت، سلامتی، صلح، صلح و صفا

reconciliation (اسم)
مصالحه، اصلاح، تلفیق، اشتی

conciliation (اسم)
توافق، مصالحه، تسکین، اشتی

placation (اسم)
وفق، تسکین، اشتی

detente (اسم)
اشتی، تشنج زدایی

فرهنگ فارسی

( آشتی ) ( اسم ) ۱ - رنجشی را فراموش کردن پس از قهر از نو دوستی کردن مقابل قهر. ۲ - صلح کردن پس از جنگ مصالحه مقابل جنگ جرب . ۳ - جمع میان دو عقیده یا دو رائ ی که صوره مخالف نمایند وفق توفیق. ۴ - آرامش .
دوستی از نو
سازش ودوستی پ ازقهرونزاع، صلح، ضدجنگ
منسوب به اشته

فرهنگ معین

( آشتی ) ( اِ. ) ۱ - رفع دلخوری و کدورت . ۲ - تمام کردن جنگ .۳ - آرامش .

لغت نامه دهخدا

اشتی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشتة. رجوع به اشتة شود.


( آشتی ) آشتی. ( اِ ) ( از پهلوی آشتیه ) دوستی از نو کردن. ترک جنگ. رنجشی را از کسی فراموش کردن. صلح. مصالحه. سلم. مسالمه. موادعه. هدنه. مهادنه. سازش. مقابل جنگ و پنداشتی و حرب :
چو از آشتی شادی آید بچنگ
خردمند هرگز نکوشد بجنگ.
ابوشکور.
ز جنگ آشتی بی گمان بهتر است
نگه کن که گاوت بچرم اندر است.
فردوسی.
ترا آشتی بهتر آید ز جنگ
فراخی مکن بر دل خویش تنگ.
فردوسی.
کسی نیست بی آز و بی نام و ننگ
همان آشتی بهتر آید ز جنگ.
فردوسی.
بجنگ آنگهی شو که دشمن ز جنگ
بپرهیزد و سست گرددْش چنگ
وگر آشتی جوید و راستی
نبینی بدلْش اندرون کاستی
از او باژ بستان و کینه مجوی
نگه دار او را همی آبروی.
فردوسی.
چنین گفت لشکر که فرمان تراست
بدین آشتی رای و پیمان تراست
فرستاده را نغز پاسخ دهیم
بر این آشتی رای فرخ نهیم.
فردوسی.
نبد آشتی پیش از آوردشان
بدین روز گرز من آوردشان.
فردوسی.
گر ایدون که با شهریار جهان
همی آشتی جوئی اندر نهان
ترا اندرین مرز مهمان کنم
بچیزی که جوئی تو پیمان کنم.
فردوسی.
گر او جنگ را خواهد آراستن
هزیمت بود آشتی خواستن.
فردوسی.
سران یک بیک پاسخ آراستند
همه خوبی و آشتی خواستند.
فردوسی.
دگر آنکه جستی همه آشتی
بسی روز با پند بگذاشتی.
فردوسی.
چو آیم مرا با شما نیست رزم
بدل آشتی دارم و رای بزم.
فردوسی.
ترا جنگ با آشتی گر یکیست
خرد بی گمان نزد تو اندکیست.
فردوسی.
همه آشتی گردد این جنگ ما
بدین رزمگه کردن آهنگ ما.
فردوسی.
بدو گفت خاقان برو پیش اوی
سخن هرچه باید همه نرم گوی
اگر آشتی خواهد و دستگاه
چه بایدبر این دشت رنج سپاه ؟
فردوسی.
بدو گفت رستم که ای شهریار
مجوی آشتی در گه کارزار.
فردوسی.
از این آشتی جنگ بهر من است
همه نوش تو درد و زهر من است.
فردوسی.
بسی آشتی خواستم پیش جنگ
نکرد آشتی چون نبودش درنگ.
فردوسی.
بپرسید از آن پس که با ساوه شاه

فرهنگ عمید

( آشتی ) سازش و دوستی پس از قهر و نزاع، صلح: چو از آشتی شادی آید به چنگ / خردمند هرگز نکوشد به جنگ (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۶ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آشتی. ایجاد صلح و آشتی بین مردم از سفارشات قرآن است.
دهخدا، آشتی را، دوستی از نو کردن، ترک جنگ، رنجشی را از کسی فراموش کردن، صلح، مصالحه و... تعریف می کند.
فرهنگ دهخدا، ج۱، ص۱۱۶.
در این قسمت به خاطر ارتباط بین قهر و آشتی ابتدا به آیات و روایاتی که در مذمت قهر کردن وارد شده می پردازیم و در ادامه به آیات و روایاتی که، تشویق به صلح و آشتی کردن می کند، پرداخته می شود.
← خسران
حضرت علی علیه السلام می فرمود: «عَلَیکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ الْمُوَافَقَةِ وَ إِیاکُمْ وَ الْمُقَاطَعَةَ وَ الْمُهَاجَرَة؛ بر شماست پیوستن و موافقت و دوستی کردن و بپرهیزید از بریدن و ترک کردن و قهر کردن از همدیگر.»
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۴۳۷.
...

گویش مازنی

( آشتی ) /aashti/ صلح و سازش تجدید رابطه ی دوستی رفاقت

جدول کلمات

آشتی
سلم

پیشنهاد کاربران

Peace

آشتی : مرکب است از آشت ( ast ) به معنی"صلح و آرامش" و ایه ( ih ) نشانه حاصل مصدر که برای ساختن ماده های جعلی به کار می رفته است. در فارسی میانه آشتیه ( astih ) بوده است
این لغت مرتبط است با لغات اوستایی: آخشتی ( axsti ) �آرامش، صلح� و آخشته �آرامش یافته، آرام� نیز قس اوستایی: آیوی - آخشتر �مراقب، ناظر� که مشتق اند از ریشه �آخش� ( axs ) ( با پیشوند آیوی aiwi ) به معنی �نگریستن� ( به لطف یا محترمانه ) ؛ ریشه �آخش� ظاهراً مشتق از هندواروپایی: ok �نگریستن، دیدن� ( قس: سنسکریت: آکسی ( aksi ) �چشم� اوستایی: آشی ( asi ) �چشم�. ارمنی دخیل: هشتیل ( hastil ) به معنی �آشتی کردن، صلح کردن�.
منبع :https://vista. ir

واژه صلح و آشتی که در انگلیسیpeace می باشد، در اصل از ریشه هندواروپایی - pag به چم بستن و محکم کردن آمده است. چنانکه در اوستا pas به چم پایبند کردن و در سانسکریت pasa می باشد که در انگلیسی peace, pax, pact, pay می باشد. به نظر میرسد که واژه peace چون در زمان باستان و قدیم از مسایل مهم بوده از واژه به هم پیوند دادن استفاده شده.

صلح و دوستی بین دو یا چند نفر


کلمات دیگر: