کلمه جو
صفحه اصلی

سمان

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: samān) (مخفف آسمان) ، روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی .


اسم: سمان (پسر، دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: samān) (فارسی: سَمان) (انگلیسی: saman)
معنی: مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی، ( مخفف آسمان )

فرهنگ فارسی

سعید بن محمود بن احمد سمان از مردم دمشق است .

لغت نامه دهخدا

سمان. [ س َ ] ( اِ ) مخفف آسمان. ( از برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). || نام روز بیست و هفتم بود از هر ماه شمسی. ( برهان ) ( غیاث ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). || مرغ سلوی و آنرا کرک نیزگویند. ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ) :
باران و برف بارد بر ما کنون ز ابر
چون بر بنی سرائیل از آسمان سمان.
لامعی گرگانی ( از آنندراج ).
رجوع به سمانه و سمانی شود.

سمان. [ س َم ْ ما ] ( ع ص ) روغن گاو فروش. ( ملخص اللغات ). آنکه روغن گاو فروشد. ( مهذب الاسماء ). روغن فروش. || ( اِ ) رنگهاست که بدان آرایند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک نوع رنگی که بدان آرایش کنند. || یک نوع گیاه. ( از ناظم الاطباء ).

سمان. [س ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ سمین ، که فربه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).

سمان. [ س ِ ] ( اِخ ) نام شهری و مدینه ای باشد. ( برهان ) : و چون از نهب و قتل فارغ شدندبناحیت کنکرت و حدود سمان رفت. ( جهانگشای جوینی ).

سمان. [ س َم ْ ما ] ( اِخ ) ازهربن سعد. رجوع به همین کلمه شود.

سمان. [ س َم ْ ما] ( اِخ ) ( 1118 - 1172 هَ. ق. ). سعیدبن محمدبن احمدسمان از مردم دمشق است. او راست : «الروض النافح فیحاورد علی الفتح من المدائح » که به اتمام آن توفیق نیافت. دیوان شعری موسوم به «منائح الافکار» و نیز «مغنی » را در نحو بنظم درآورده و بر کامل مبرد حاشیه نوشته است. بدمشق درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 373 ).

سمان . [ س َ ] (اِ) مخفف آسمان . (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || نام روز بیست و هفتم بود از هر ماه شمسی . (برهان ) (غیاث ) (جهانگیری ) (آنندراج ). || مرغ سلوی و آنرا کرک نیزگویند. (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) :
باران و برف بارد بر ما کنون ز ابر
چون بر بنی سرائیل از آسمان سمان .

لامعی گرگانی (از آنندراج ).


رجوع به سمانه و سمانی شود.

سمان . [ س َم ْ ما ] (اِخ ) ازهربن سعد. رجوع به همین کلمه شود.


سمان . [ س َم ْ ما ] (ع ص ) روغن گاو فروش . (ملخص اللغات ). آنکه روغن گاو فروشد. (مهذب الاسماء). روغن فروش . || (اِ) رنگهاست که بدان آرایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع رنگی که بدان آرایش کنند. || یک نوع گیاه . (از ناظم الاطباء).


سمان . [ س َم ْ ما] (اِخ ) (1118 - 1172 هَ . ق .). سعیدبن محمدبن احمدسمان از مردم دمشق است . او راست : «الروض النافح فیحاورد علی الفتح من المدائح » که به اتمام آن توفیق نیافت . دیوان شعری موسوم به «منائح الافکار» و نیز «مغنی » را در نحو بنظم درآورده و بر کامل مبرد حاشیه نوشته است . بدمشق درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 373).


سمان . [ س ِ ] (اِخ ) نام شهری و مدینه ای باشد. (برهان ) : و چون از نهب و قتل فارغ شدندبناحیت کنکرت و حدود سمان رفت . (جهانگشای جوینی ).


سمان . [س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سمین ، که فربه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).


فرهنگ عمید

روغن فروش، روغن گر، روغن کار.
۱. = آسمان
۲. روز بیست وهفتم از هر ماه خورشیدی، آسمان روز.
= سمانه٢

۱. = آسمان
۲. روز بیست‌وهفتم از هر ماه خورشیدی؛ آسمان روز.


سمانه٢#NAME?


روغن‌فروش؛ روغن‌گر؛ روغن‌کار.


دانشنامه عمومی

سمان، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سنندج در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان نران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۸ نفر (۲۵خانوار) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سِمَان: چاقها (جمع سمینة)
ریشه کلمه:
سمن (۴ بار)

(به فتح س) چاقی. در اقرب گوید: «سمن سمانة و سمناً کثر لحمه و شحمه ضدّ هزل». نه فربه می‏کند و نه سیر. سمین: چاق . آهسته پیش اهلش رفت و گوساله چاقی آورد. سمان جمع سمین است . عجاف جمع اعجف و عجفاء است به معنی نازک و لاغر یعنی: پادشاه گفت: من در خواب هفت گاو چاق را می‏بینم که هفت گاو لاغر آنها را می‏خورند .

گویش مازنی

مرز سامان


/somaan/ مرز سامان


کلمات دیگر: