کلمه جو
صفحه اصلی

اروز

فرهنگ اسم ها

اسم: آروز (پسر) (فارسی) (تلفظ: aroz) (فارسی: آروز) (انگلیسی: aroz)
معنی: هدف بزرگ

فرهنگ فارسی

مجتمع

لغت نامه دهخدا

اروز. [ اُ ] ( ع مص ) منقبض شدن ، چنانکه بخیلی با سؤال عطا. خود را درهم کشیدن. گرفته شدن ببخل. با هم آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). فاهم شدن. ( زوزنی ). || مجتمع شدن. || ثابت گردیدن. استوار شدن ( تاج المصادر بیهقی )، چنانکه درخت و جز آن در زمین. || قوی شدن. || پناه بردن بجائی. پناه گرفتن مار بسوراخ خود و برگردیدن آن بسوی آن. ( آنندراج ). || سرد شدن ، چنانکه شب یا روز.

اروز. [ اَ ] ( ع ص ) منقبض. || مجتمع. || ثابت. || بخیل.

اروز. [ اَ ] (ع ص ) منقبض . || مجتمع. || ثابت . || بخیل .


اروز. [ اُ ] (ع مص ) منقبض شدن ، چنانکه بخیلی با سؤال عطا. خود را درهم کشیدن . گرفته شدن ببخل . با هم آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). فاهم شدن . (زوزنی ). || مجتمع شدن . || ثابت گردیدن . استوار شدن (تاج المصادر بیهقی )، چنانکه درخت و جز آن در زمین . || قوی شدن . || پناه بردن بجائی . پناه گرفتن مار بسوراخ خود و برگردیدن آن بسوی آن . (آنندراج ). || سرد شدن ، چنانکه شب یا روز.



کلمات دیگر: