کلمه جو
صفحه اصلی

پشین

فرهنگ اسم ها

اسم: پشین (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: pashin) (فارسی: پشین) (انگلیسی: pashin)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، ز شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد ( کی پشین ) پادشاه کیانی

فرهنگ فارسی

نام پسر بزرگ کیقباد است

لغت نامه دهخدا

پشین. [ پ َ ] ( اِخ ) نام پسر بزرگ کیقباد است و سهراب و لهراسب پسران اویند و بعضی گویند پسر سومین کیقباد است. ( برهان قاطع ). نام پسر کیقباد که کی پشین گویند. ( فرهنگ رشیدی ). نام پسر سوم کیقباد برادر خرد کیکاوس که لهراسب پدر گشتاسب پسر اوست. ( فرهنگ سروری ) :
پشین بود از تخمه کیقباد
خردمند شاهی دلش پر ز داد.
فردوسی.
و نیز رجوع به کی پشین شود.

گویش مازنی

/peshin/ کسی که جلوتر از همه قرار گیرد

کسی که جلوتر از همه قرار گیرد


پیشنهاد کاربران

پشین تختگاه غرجستان بود و مهتر انرا شار پشین میگفتند درحدود العالم امده است
غرجستان ناحیتیست و پشین قصبه اوست و مهتر این ناحیت را شار خوانند

استاده بدی به بامیان شیری
بنشسته بعز در پشین شاری
ناصرخسرو


کلمات دیگر: