بدیهه گویی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ارتجال
مترادف و متضاد
تعبیه، ابتکار، بدیهه گویی، بدیهه سازی، حاضر جوابی
دانشنامه آزاد فارسی
بَدیهه گویی
(یا: ارتجال- در لغت به معنی بی اندیشه سخن گفتن) اصطلاحی ادبی. آن است که کسی، در لحظۀ نیاز، سخن یا شعری بگوید، بی آن که پیش تر بدان اندیشیده باشد. چون فتحعلی شاه، دخترش ضیاء السلطنه را قدح در دست دید، فی البداهه سرود: قدح در کف ساقی بی حجاب، و ضیا ء السلطنه بی درنگ سرود: سهیل است در پنجۀ آفتاب.
(یا: ارتجال- در لغت به معنی بی اندیشه سخن گفتن) اصطلاحی ادبی. آن است که کسی، در لحظۀ نیاز، سخن یا شعری بگوید، بی آن که پیش تر بدان اندیشیده باشد. چون فتحعلی شاه، دخترش ضیاء السلطنه را قدح در دست دید، فی البداهه سرود: قدح در کف ساقی بی حجاب، و ضیا ء السلطنه بی درنگ سرود: سهیل است در پنجۀ آفتاب.
wikijoo: بدیهه_گویی
پیشنهاد کاربران
سخنی که بدون اندیشیدن گفته شود. این گونه سخنان از ضمیر ناخودآگاه شخص بیرون می آیند و زیبایی و رسایی آنها بستگی به محتوای و موزونی درونی شخص دارد. بنابراین بدیهه گویی امری صرفاً ذاتی نمی باشد بلکه امریست قابل پرورش و هر کس که این دو شرط را در خود پرورش دهد می تواند این توانائی را در خود رشد دهد.
بعنوان مثال ملک الشعرای بهار شاعری بود که در امر بدیهی گویی در زمان خود بسیار معروف بود و از او در ردیف جامی یاد کرده اند.
در شخص بدیهه گو فاصله زبان با فکر بسیار نزدیک هست مثل چشمۀ جوشانی که از آن آب بیرون می جهد در مقایسه با چاهی که باید آب را از آن کشید در اینجا آب مثال فکر هست و حالت بیرون آمدن آب مثال روان بودن زبان هست.
بعنوان مثال ملک الشعرای بهار شاعری بود که در امر بدیهی گویی در زمان خود بسیار معروف بود و از او در ردیف جامی یاد کرده اند.
در شخص بدیهه گو فاصله زبان با فکر بسیار نزدیک هست مثل چشمۀ جوشانی که از آن آب بیرون می جهد در مقایسه با چاهی که باید آب را از آن کشید در اینجا آب مثال فکر هست و حالت بیرون آمدن آب مثال روان بودن زبان هست.
کلمات دیگر: