کلمه جو
صفحه اصلی

از میان بردن

فارسی به انگلیسی

abolish

فارسی به عربی

مسحة ، استئصال، الغ

مسحة ، استئصال


مترادف و متضاد

abolish (فعل)
منسوخ کردن، از میان بردن، برانداختن، موقوف کردن

abrogate (فعل)
منسوخ کردن، از میان بردن، لغو کردن، باطل کردن

wipe (فعل)
از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن

shunt (فعل)
از میان بردن، منحرف کردن، کنار گذاشتن، تغییر جهت دادن، ترن را به خط دیگری انداختن

پیشنهاد کاربران

برانداختن، منسوخ کردن، فسخ کردن، از میان بردن، ملغی کردن، موقوف کردن، لغو کردن

به زیر کشیدن

- از میان برکندن ؛ از میان برداشتن :
بداندیش را از میان برکنم
سر بَدْنِشان را بی افسر کنم.
فردوسی.

سربه نیست کردن


کلمات دیگر: