برابر کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
متوازی , معدل
ساو , مقارنة , میزان
ساو , مقارنة , میزان
متوازي , معدل
مترادف و متضاد
تساوی، برابر کردن، برابری، برابر سازی
سنجیدن، برابر کردن، مقابله کردن، تطبیق کردن، مقایسه کردن، باهم سنجیدن
برابر کردن، یکسان فرض کردن، برابر گرفتن، مساوی پنداشتن، معادله ساختن
برابر کردن، یک نواخت کردن
برابر کردن، موازی کردن
برابر کردن، بدرجه اشرافی رسیدن، بدقت نگریستن، نمایان شدن، بنظر رسیدن، هم درجه کردن، برابر بودن با
برابر کردن، مقابله کردن، مقایسه کردن
متعادل کردن، موازنه کردن، برابر کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- هموزن کردن یک اندازه کردن. ۲- هم قد ساختن .
پیشنهاد کاربران
برابر کردن :هم سنگی داشتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص 277 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص 277 ) .
کلمات دیگر: