مترادف سوگند دادن : قسم دادن، سوگند خوردن
سوگند دادن
مترادف سوگند دادن : قسم دادن، سوگند خوردن
فارسی به انگلیسی
to administer an oath to, to swear
adjure, attest, swear
فارسی به عربی
ادارة , استحلف
مترادف و متضاد
قسم دادن، سوگند خوردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) کسی را وادار به سوگند کردن قسم دادن .
لغت نامه دهخدا
سوگند دادن. [ س َ / سُو گ َ دَ ] ( مص مرکب ) قسم دادن. تحلیف. استحلاف. احلاف : سوگند دهند تا یک سال شراب نخورد. ( تاریخ بیهقی ).
مسیحاخصلتا قیصرنژادا
ترا سوگند خواهم داد حقا.
گرچه عطا چو عمر مکرر نکو تراست.
که با کس درنسازد مهر و پیوند.
مسیحاخصلتا قیصرنژادا
ترا سوگند خواهم داد حقا.
خاقانی.
سوگند میدهم بخدایت که بس کنی گرچه عطا چو عمر مکرر نکو تراست.
خاقانی.
ملک را داده ای در روم سوگندکه با کس درنسازد مهر و پیوند.
نظامی.
کلمات دیگر: