مترادف سیار : گردنده ، رونده، روان، سیرکننده
متضاد سیار : ثابت
برابر پارسی : چرخان، چرخنده، گردنده، جنبنده
itinerant traveller, wanderer
itinerant
ambulant, floating, itinerant, migrant, migratory, mobile, mobile _, peripatetic, riotously, stroller, transient, wandering
۱. گردنده ≠ ثابت
۲. رونده، روان
۳. سیرکننده
صفت ≠ ثابت
گردنده ≠ رونده، روان
(اِ.) 1 - نانی که از آرد جو و آرد باقلا و ارزن پزند. 2 - کشکینه ؛ خورشی که از کشک تهیه کنند.
(سَ یّ) [ ع . ] (ص .) بسیار سیر کننده .
دقیقی (از لغت فرس اسدی ص 155).
سیار. [ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابن دینار یا ابن وردان . رجوع به ابوالحکم عنبری شود.
خاقانی .
خاقانی .
صائب .
منوچهری .
ابوحنیفه (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 279).
مسعودسعد.
مسعودسعد.
نظامی .
آنکه یا آنچه همیشه یا به طور متناوب حرکت کند یا از جایی به جای دیگر برده شود: چراغ سیار.
نانخورشی که از کشک درست کنند؛ کشکینه؛ کشک ساییده: ◻︎ برد حالی زنش ز خانه به دوش / گردهای چند و کاسهای دو سیار (دقیقی: ۹۹).
جنبنده
نامی برای سگ سیاه رنگ