دستبند زدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
غل، ( دست بند زدن (به ) ) صفد
غل
غل
مترادف و متضاد
زنجیر کردن، دستبند زدن
دستبند زدن
چسبیدن، دستبند زدن، پیمان عروسی بستن با
فرهنگ فارسی
بند و حلقه بر دست کسی نهادن او را مقید کردن .
لغت نامه دهخدا
دستبند زدن. [ دَ ب َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بند و حلقه بر دست کسی نهادن. او را مقید کردن :
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده.
گرد آن بزمه پرندزده
کبک و دراج دستبند زده.
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده.
نظامی.
|| حلقه زدن. پره زدن. دایره بستن : گرد آن بزمه پرندزده
کبک و دراج دستبند زده.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
دستبند زدن: دست به دست هم دادن و دایره وار رقصیدن .
گرد آن بزمه پرند زده
کبک و دراج دست بند زده
بزمه ی پرند زده : در این بیت آتش منظور است. ایهاماً مجلس خلوت و پرده زده شده
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 495 )
گرد آن بزمه پرند زده
کبک و دراج دست بند زده
بزمه ی پرند زده : در این بیت آتش منظور است. ایهاماً مجلس خلوت و پرده زده شده
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 495 )
در لری بختیاری به دستبند �کَلُمچه� می گویند.
کلمات دیگر: