کلمه جو
صفحه اصلی

از هم جدا کردن

فارسی به انگلیسی

partition, detach, dissever, splay, unlock, wedge

فارسی به عربی

وتد، بعثرة

وتد


مترادف و متضاد

scatter (فعل)
افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن

split (فعل)
دونیم کردن، فتق داشتن، شکافتن، از هم جدا کردن، خرد و قطعه قطعه کردن

wedge (فعل)
از هم جدا کردن، با گوه نگاه داشتن، با گوه شکافتن

disarticulate (فعل)
از هم جدا کردن، از هم جدا شدن، بند از بند جدا کردن

پیشنهاد کاربران

تفکیک


کلمات دیگر: