کلمه جو
صفحه اصلی

تلفیق کردن

فارسی به انگلیسی

chime, combine, integrate, mesh, modulate, piece, reconcile, wed, to compose

to compose


chime, combine, integrate, mesh, modulate, piece, reconcile, wed


فارسی به عربی

استوعب

مترادف و متضاد

assimilate (فعل)
وفق دادن، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مرتب کردن ترتیب دادن آراستن با هم جور کردن .

لغت نامه دهخدا

تلفیق کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بهم بستن سخن. گرد آوردن و ترتیب دادن کلام. رجوع به تلفیق شود.


کلمات دیگر: